در مقدمه کتاب می خوانیم:«همین الان انجامش بده.» این را دوست عزیزم گفت تا مرا به برداشتن قدم بعدی در مسیر هنرم تشویق کند. من تا آن زمان فقط با مدادهای گرافیتی طراحی میکردم و در دنیای خاکستریام احساس راحتی داشتم، اما میدانستم که فراسوی آن دنیای بسیار گستردهتری وجود دارد. تصمیم گرفتم به سمت همهچیز رنگی حرکت کنم اما نمیدانستم از کجا شروع کنم — برای همین مدام تعلل میکردم. شما هم چنین تجربهای داشتهاید؟ که بخواهید به سمت چیزی هیجانانگیز و پر از وعده و امید حرکت کنید، اما احساس کنید کمی درجا زدهاید؟ دوستم مرا تشویق کرد تا تردیدهایم را کنار بگذارم و رنگ را بپذیرم، و من هم برای انجام همین کار به سراغ مدادهای رنگی رفتم. به طور خاص به ترکیببندیهای طبیعت بیجان علاقه مند شدم، و درست همانجا بود که همه چیز برایم به جای خودش افتاد.
دیدگاه خود را بنویسید